هر چیزی که می نویسم اگه کسی خوند کمی به خدا فک کرد ، کمی به شهدا نزدیک شد ؛ ثواب داشتم باشه واسه روح داداشای شهیدم . شهید علی و مهدی و حمید باکری.
شهادت را به هر کس نمی دهند به آنهایی می دهند که نقاش باشند و دنیا را رنگ خدایی کنند و در همه حال دیدنشون خدا رو یاد آدم میاره.
به امید روزی که منم نقاش بشم.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر.
روایت است که رسول خدا (ص) در آخر عمرش فرمود : به برادرم علی (ع)بگویید بیاید . وقتی که امیرالمومنینی (ع) آمد او را در آغوش گرفت و اسرار الهی را به ولی آموخت و هزار بابا علم را به او آموخت که از هر بابی هزار بابا دیگر گشوده می شود و سر مبارک را به دامان حضرت علی (ع) گذاشت و فرمود : نزدیک است امر خدا نازل شود . آن گاه فرمود : مرا رو به قبله بخوابان و پس از مرگم مباشر تجهیز من بشو و بر من نماز بخوان و در خانه خودم به خاک بسپار . امیرامومنین (ع) چند دقیقه یا ساعتی بیرون رفت و رسول خدا با قاضی الحاجات راز و نیاز کرد . دخترش فاطمه زهرا (س) وارد شد پدر بزرگوارش را در آن حال مشاهد کرد خود را به روی پدر انداخت . او را می بوسید و می بوئید و گریه می کرد . رسول خدا (ص) او را به سینه خود چسباند و فرمود : دخترم صبر کن اول کسی که از اهل بیت به من ملحق می شود ، تو هستی . فاطمه زهرا (س) سکوت کرد ومشغول پرستاری پدرش بود صدای دق الباب شنید فاطمه زهرا (س) رفت و فرمود : حال پدرم وخیم است برو و زمان دیگر بیا دفعه دوم و سوم که آمد رسول خدا (ص) فرمود : دخترم برو در را باز کن آن ملک الموت است که از هیچ کسی اجازه نگرفته و نمی گیرد مگر از پدرت . دختر پیامبر رفت در را باز کرد ، قابض الارواح وارد شد و سلام کرد و گفت : خدایت سلام می رساند و می فرماید: اگر مشتاق جوار ما هستی تسلیم شو آن حضرت فرمود : راضیم به رضای خالق خود. آن گاه قابض الارواح روح آن بزرگوار را از قدم تا زانو قبض کرد . آن حضرت دست ها خود را به طرف آسمان بلند کرد وعرض کرد : بار الها ! امت من ضعیف هستند روح آنها را آسان بگیر . عزرائیل روح پاک آن حضرت را تا سینه اش قبض کرد . عرض کرد : بارالها امت من گنهکارند به آنها رحم کن ، خطاب رسید : ای حبیب من ! آن قدر به تو ببخشم که خشنود شوی . آن گاه جبرئیل (ع) روحش را قبض کرد به رحمت ایزدی نائل گشت . امیرالمومنین (ع) پرده به رویش کشید و پس از آن فضل بن عباس آب ریخت وحضرت علی (ع) غسلش داد و با سه پارچه کفن نمود و نماز خواندند و دستور داد در خانه خودش قبر کندند و دفن نمودند .
پایان نوشت :خدایا سپاسگذارم که مرا مسلمان کردی ؛ سپاسگذارم که حضرت محمد (ص) بهترین بنده ات پیامبر من است و به وجودش افتخار میکنم. خدایا بر او خاندان پاک و مطهرش تاقیامت درود بی کران فرست( کامل بهایی ، ج 1 ، ص 285)